دشواری عمده مسائل زیباشناختی
زیبایی میتواند به چند روش تقسیم شود یعنی به زیبایی طبیعت و زیبایی هنر.
برخلاف شباهتهای میان زیبایی عقلانی و حسی، سیسرو بر تفاوتشان که آن دو را از همدیگر تفکیک میکرد، تأکید مینمود. در حالی که اولی زیبایی مربوط به شخصیتها، رسوم و کنشها است، دیگری چیزی کاملا متفاوت میباشد، یعنی زیبایی ظاهر. اولی هم مفهومی اخلاقی و هم مفهومی زیباشناختی است، در حالی که دومی مفهومی کاملا زیباشناختی است. او ویژگی اساسی زیبایی اخلاقی را در نوعی از تناسب میدانست که آن را بجایی (decorum) مینامید. سیسرو زیبایی اخلاقی را به عنوان چیزی که «بجا است» (guod decet) تعریف میکرد، در حالی که زیبایی حسی و زیباشناختی را به عنوان چیزی که «چشمها را برمیانگیزاند» (movet oculos) توصیف مینمود.
سیسرو همچنین این دیدگاه سقراطی را مبنی بر اینکه زیبایی وابسته به سودمندی و غایت است و سودمندترین اشیاء ارزشمندترین و زیباترین اشیاء هستند، حفظ کرد. این دیدگاه را او در طبیعت و هنر نیز به کار گرفت؛ حیوانات و گیاهان دارای ویژگیهایی هستند که آنها را زنده نگه میدارد و در عین حال زیبا هستند. به همین ترتیب، ساختمانهایی که ساخته میشوند، همان قدر که شکوهمند هستند، سودمند نیز میباشند. اما در حالی که هر چیزی که سودمند است، زیبا نیز هست، برعکسش صحیح نیست، زیرا اشیائی وجود دارند که علی رغم زیبایی هیچ نقطه اشتراکی با سودمندی ندارند، اما صرفا برای تزئین (ornatus) هستند، مانند پر و بال طاووس و یا کبوتر.
بنابراین، زیبایی میتواند به چند روش تقسیم شود یعنی به زیبایی طبیعت و زیبایی هنر؛ به زیبایی ملاحت و بجایی، یعنی زیبایی زیباشناختی و زیبایی اخلاقی زیبایی سودمند و زیبایی تزئینی.
سیسرو به این سه تقسیم بندی، تقسیم بندی چهارمی را نیز افزود که مبتنی بر ایدهای از افلاطون بود. او دو نوع زیبایی را از هم متمایز کرد: dignitas و venustas یعنی وقار و افسونگری. سیسرو اولی را زیبایی «مذکر» و دومی را زیبایی «مؤنث» نامید. افزون بر dignitas او واژه gravitas یعنی جاذبه را به کار برد. سیسرو برای واژه venustas واژه Suavitas را، به معنای دلنشینی افزود. venustas معادل واژه یونانی Charts به معنای افسونگری بود. این تلاش دیگری بود برای تفکیک مفهوم بسیار گسترده زیبایی.
مکاتب افلاطونی، مشائی و رواقی هر سه معتقد بودند که زیبایی ویژگی عینی اشیاء خاص میباشد، بنابراین ورود و پذیرش این دیدگاه در زیباشناسی التقاطی طبیعی بود. سیسرو نوشت که ما زیبایی فی نفسه (per se nobis placet) را تحسین میکنیم، که اذهان ما را درست به خاطر ماهیت و شکلش برمیانگیزد و به خاطر خودش ارزشمند و قابل تحسین است.
این نظریه دو مفهوم ضمنی داشت. نخست اینکه، زیبایی مستقل از رویکرد ذهن است. بنابراین این نظریه مخالف زیباشناسی ذهنگرای اپیکوریان بود. در این مورد، دو اردوی مخالف موجود در زیباشناسی یونانی گراء در تقابل با هم قرار گرفتند. اما، در وهله دوم، این نظریه که زیبایی به خاطر خودش مورد تحسین قرار میگیرد بدین معناست که اشیاء دست کم اشیاء خاص، جدا از سودمندیشان زیبا و ارزشمند هستند. این مسئله با این حقیقت که زیبایی برخی از چیزها میتواند با سودمندیشان سازگار باشد، تناقض ندارد.
مفهوم هنر
فلسفه التقاطی تعریف مفهوم هنر را مثل تعریف زیبایی آسان میدانست، زیرا در این مورد، حتی بیشتر از مفهوم زیبایی، اتفاق نظری در میان مکاتب وجود داشت. هنگامی که سیسرو هنر را چیزی نامید که انسانها آن را با دستانشان میسازند، تنها می خواست، تنوع تعریف سنتی را بیان کند؛ همین گونه نیز بود، هنگامی که نوشت هنر در جایی یافت میشود که دانش وجود دارد.به هرحال، او دیدگاهی جدید را مطرح کرد. در حالی که قدما هم به اثر و هم به علمی که اثر را ایجاد میکرد، نام هنر نهاده بودند، سیسرو دو نوع هنر را از هم تفکیک نمود: هنرهایی نظیر مجسمه سازی که اشیاء را تولید میکنند و هنرهایی نظیر هندسه که صرفا آنها را بررسی میکنند.
سیسرو به تقسیم بندی هنرها علاقه مند بود. او با به کار گرفتن تقسیم بندیهای سنتی، هنرها را به هنرهای آزاد (liberal) و هنرهای برده وار (servile) تقسیم کرد (همچنین این نوع اخیر را sordidae یعنی آلوده نامید). اما اساسأ مفهوم هنرهای آزاد را تغییر داد زیرا هنرهایی را که مستلزم تلاش فیزیکی بودند، بد میدانست. در عوض، تعریف خود را بر تلاش ذهنی (prudentia maior) و سود بیشتری (non mediocris utilitas) که مستلزمش بودند بنا کرد. این رویکرد مفهوم تقسیم بندی سنتی را تغییر داد و تقسیم بندی همه انواع هنرهای «عالی» را که شامل معماری و هنرهای آزاد میشد، ممکن ساخت.
سیسرو با به کارگیری یک تقسیم بندی دیرینه، هنرها را به دو نوع تقسیم کرد: هنرهایی که در زندگی ضروریاند، و هنرهایی که لذت به بار میآوردند. او بر این تقسیم بندی رایج، تقسیم بندی دیگری را نیز خودش اضافه کرد. این تقسیم بندی محدودی بود که منحصرأ شامل هنرهای آزاد و هنرهای تقلیدی میشد. سیسرو دو نوع از هنر را متمایز کرد: هنرهای مخصوص به گوش و هنرهای مخصوص به چشم یا به عبارت دیگر هنرهای کلامی و هنرهای صامت. هنرهای نوع اول را شامل شعر، سخنرانی و موسیقی میدانست. سیسروی خطیب جایگاه خطابه را رفیعتر از جایگاه شعر میدانست، زیرا به نظر او خطابه در خدمت بیان حقیقت قرار داشت، در حالی که به ندرت از شعر چنین انتظاری میرفت. او بیشتر از هنرهای صامت به هنرهای کلامی ارزش قائل بود، زیرا اعتقاد داشت که آنها هنرهای کلامی هم نمایانگر روحند و هم نمایانگر تن، در حالی که هنرهای صامت تنها تن را مینمایانند.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص417-413، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}